نوشتن با حرف زدن متفاوت است خاطره
از نظر زاهدیمطلق اگر در خاطرهای، چنین ویژگیهایی به طور دقیق و گویا مطرح نشود، ما اصلا با خاطرهنویسی مواجه نیستیم. یکی از مسائل اینجاست که ما در داستان نیز عنصر زمان و مکان را نیز داریم که در کتابهای داستاننویسی در این باره توضیحات زیادی آمده است. آیا داستاننویسی که برای داستانش به شرح دقیق زمان و مکان میپردازد، اثرش به خاطرهنگاری پهلو میزند؟
از نظر زاهدیمطلق، عناصر زمان و مکان و دیگر عناصر داستان بر پایه تخیل است. او میگوید: در داستان تخیل بر واقعیت غلبه میکند حتی اگر راوی داستان از چند شخصیت واقعی هم استفاده کند، ولی الزامی بر واقعگرایی در توضیح ویژگیهای آن شخصیتها ندارد. اما در خاطره راوی ملزم به روایت تمام جزئیات اتفاقاتی است که قطعا رخ داده. راوی اجازه ندارد که فقط بخشی از جریان را بگوید. اگر در یک حادثه زمان انقلاب یا جنگ چهار نفر دستگیر شده باشند، راوی اصلا حق ندارد که تعداد دستگیرشدگان را به سه یا پنج نفر برساند. در ذهن نمیتوان خاطره ساخت.
از میان ویژگیهای متمایزکننده داستان و خاطره، ابوتراب خسروی، نویسنده رمان اسفار کاتبان، بر عنصر زاویه تاکید دارد و میگوید: فرق رمان و داستان با بقیه متون روایی، داشتن زاویه دید است. زاویه دید جزئینگاریها را جهت میدهد و مکان و شخصیتها را میسازد و از این طریق به مخاطب شناخت میدهد. مخاطب هم از طریق همین شخصیتسازی است که قهرمانان اثر را به گونهای میشناسد که انگار در عالم واقعیت از آنها شناخت دارد، ولی خاطره ممکن است زاویه دید نداشته باشد. همانطوری که بسیاری از متون زاویه دید ندارند.
او در توضیح زاویه دید میگوید: زاویه دید شبیه دوربینی مجازی است. فرق داستان با دیگرگونههای نوشتاری همین زاویه دید است. از منظر زاویه دید است که مکان و زمان مشخص میشود.
بنابراین ممکن است که کسی رمان و داستانی را براساس خاطراتش بنویسد، اما اگر نوشته او خاطره صرف باشد، اصلا رمان نیست، پس داستان باید الزاما زاویه دید داشته باشد.
از سوی دیگر، زاهدیمطلق هم به جنبههای مهمی از راوی در بیان داستان و خاطره اشاره میکند و میگوید: گاهی اوقات خاطره صددرصد متکی به راوی است و گاهی اوقات صددرصد متکی به خود اتفاق.
خسروی: فرق رمان و داستان با بقیه متون روایی داشتن زاویه دید است. زاویه دید جزئینگاریها را جهت میدهد و مکان و شخصیتها را میسازد و از این طریق به مخاطب شناخت میدهد
مثلا گاهی خواندن یک خاطره جالب است زیرا وزیر امور خارجه روایتگر ماجراست و بر عکس، ممکن است شرح کشته شدن قذافی اهمیت داشته باشد که اتفاقا راوی آن یک شاهد کاملا معمولی است. در اینجا اصل اتفاق برای خواننده اهمیت دارد و نه راوی؛ اما در رمان و داستاننویسنده برای مخاطب مهم است.
خسروی به نکته دیگری نیز اشاره میکند که میتواند از جهتی جداکننده بعضی از آثار داستانی با غیر داستانی و خاطرهنویسی باشد. او میگوید: داستان حاصل دوران مدرن است و 200 سال بیشتر سابقه ندارد.
از زمانی که صنعت به وجود آمد و دوربین فیلمبرداری و عکاسی اختراع شد، ما با داستان و زاویه دید و... مواجه شدیم. به عبارتی داستاننویسی یکی از تاثیرات صنعت در ادبیات است. رمان نیز از قرن 17 ایجاد شد و پیش از آن فقط رمانس داشتیم که زاویه دید و مکان و زمان نداشت.
جمال میرصادقی، داستاننویس، به اصول مشخص داستاننویسی اشاره میکند و میگوید: همانطور که ارسطو گفته است، داستان پیرنگ دارد، یعنی اول، وسط و آخر داستان و تمام حوادث بر اساس علت و معلول است. داستان واقعی و خیالی است. حتی داستان علمی ـ تخیلی هم غلط است. خاطره ممکن است تخیل داشته باشد ولی خاطره نظم داستان را ندارد.
در داستان یک ساختار منظم و باهدفی وجود دارد که داستاننویس معمار، این عناصر را در کنار هم میچیند. ولی خاطره اصلا چنین ساختاری ندارد. زاهدیمطلق، در توضیح این ویژگی میگوید: در خاطره ممکن است فرد بنویسد: من داشتم از جایی رد میشدم، کسی با کسی دعوا کرد و... در خاطره ما از یک جایی ماجرا را میبینیم و از یک جایی هم مشاهدهگری ما تمام میشود. اتفاق افتادنها در خاطره هدف خاصی ندارد. این گوینده است که هدف خاصی دارد. در ضمن راوی دخل و تصرفی در اتفاق ندارد و ناظر صرف است.
مثلا یک نفر به میدان جنگ میرود. در همان روز دوم هم زخمیمیشود و او را به شهر خودش باز میگردانند. اگر این شخص خاطراتش را بگوید، نه به ابتدای جنگ کاری داشته و نه به انتهای آن.
در حالی که یک داستاننویس، نمیتواند به ابتدا و انتهای داستانش بیتفاوت باشد. او باید ابتدا و انتهای داستانش را بداند و خودش آن را تعیین کند. پس هدف در خاطرهنویسی شناخت واقعی از یک ماجراست. که اگر جذاب هم بیان شود، مسلما خواننده با راوی همراه میشود.